آینده...
آینده ام را کشیده ام
حالا چیزی درونم می گوید...
وقت رنگ آمیزیست!
آینده...
آینده ام را کشیده ام
حالا چیزی درونم می گوید...
وقت رنگ آمیزیست!
چهارمیـــــــن پاییــــــــــــــــز
یه روز میبوسمت.
فوقش خدا منو میبره جهنم.
اونوقت تو هم به خاطر اینکه یه جهنمی تو رو بوسیده جهنمی میشی
اونجا که اومدی من باز پیدات میکنم و دور از چشم همه هر روز میبوسمت
وای خدا ... اون موقع چه بهشتی میشه جهنم ...!
می شود در همین لحظه از راه برسی و...
جوری مرا در آغوش بگیری
که حتی عقربه ها هم جرأت نکنند
از این لحظه عبور کنند.
از پاییز
مهرش برای تو
برگ ریزانش برای من . .
سلام به همه ي دوستااااااي گلم چطوريد يا نه؟ممنون و تشكر از همه ي شما كه اومديد وبم مخصوصا لينكام خوشحالم كرديد خيلي زيااااااااااااااد ببخشيد و شرمنده كه نميتونم جواب بدم مشكلات زيادي برام پيش اومده
دووووووووووووووووووووووووووووستداااااااااااار همتون #دل شكسته#
متن زیر برگرفته یکی از همین مباحث است:
خبرنگار:
ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود
روی زمین افتاد و زمزمه میکرد
دوربین رو برداشتم و رفتم بالای سرش
داشت آخرین نفساشو میزد
ازش پرسیدم این لحظات آخر چه حرفی برای مردم داری
با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستند عکس روی کمپوتها رو جدا نکنند.
گفتم: داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو.
با همون طنازی گفت: آخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده …
منبع: شفاف
تعداد صفحات : 15